همه مخلوقات تسبیح خدا گویند...

هرگاه گرگ صدا کند، می گوید: هرچه را خدا نگه دارد، هرگز تباه نخواهد شد.

روزی حضرت موسی به کوه طور میرفت در راه مردی او را دید و گفت

ای موسی به کجا میروی؟ گفت برای مناجات با خدا به کوه طورمیروم

آن مرد  با گستاخی گفت :

ای موسی از طرف من هم به خدا بگو: من از تو روزی نمیخواهم

وعارم می شود که تو خدای منی و نمی خواهم گناهانم را هم ببخشی

حضرت موسی ناراحت شد ولی چیزی نگفت وبه راه خود ادامه داد

و به مناجات با خدا پرداخت وقتی می خواست برگردد

ندا داده شد ای موسی چیزی فراموش نکرده ای؟

حضرت موسی گفت بارخدایا تو دانا تری و من نمی دانم

 ای موسی چرا پیغام آن مرد را به من نرساندی؟ بار الها او مردی نادان بود

وبه تو توهین کرد خدای تبارک به حضرت موسی چنین گفت که:ای موسی

به بنده ام بگو تو روزی از من بخواهی یا نخواهی من روزی تو را می دهم

چون من خلقت کرده ام و تو را روزی دهنده جز من نیست

به بنده ام بگو اگرتو عارت می شود که من خدای تو ام من عارم

نمی شود که تو بنده منی به بنده ام بگو اگر تو نخواهی گناهانت را ببخشم

من بخشنده مهربانم و خواهم بخشید چون دوست ندارم بنده ام را

درحالی ببینم که گناه کرده است.حضرت موسی در راه بازگشت

آن مرد را دید.آن مرد چون جواب بشنید گفت :ای موسی واقعا خدا این ها را گفته است؟

در همین حال آن مرد از ته دل آهی کشید و جانش از تن بیرون شد

شاید از شرم بود یا شوق دیدار چنین خدایی؟؟؟


 



:: برچسب‌ها: شرم , شوق دیدار , ته دل , حضرت موسی , بخشنده , واقعاً , مناجات , ناراحت , گستاخی , کوه طور ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهرداد
تاریخ : پنج شنبه 8 اسفند 1392

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد